مؤخره چهارمین دوره مسابقه داستاننویسی افسانهها
ما سالها پیش، قدم به سرایی ممنوع و مکروه گذاشتیم؛ به دنیای خیالِ خام.
خواستیم جهان ِ انسان چیزِ دیگری باشد. در جادوی وهم به خلق جهانی شتافتیم، که اثبات وجودش، از گناه کفر بدتر است. در این سالها، مخلوق خود به پیشکش مردمی بردیم که در تارهای غفلت و جهل به رویاپردازی ما خندیدند، به بچگی ما خندیدند، به متفاوت بودنمان خندیدند. برای مقبولیت به هر دری کوفتیم و از هر سویی خروشیدیم. افسانه خواستیم و اسطوره ساختیم. در تیرگی امروز جهان، ما شمع امید به ناممکن شدیم. پیروز بودیم، در پیاش شکست خوردیم… اما آنچه بود و هست و خواهد ماند، رویای پرواز آن سوی ابرها، ورای اژدهاها، ورای سفینهها و سیارهها و رسیدن به انتهای جهان ناچیز غفلت و نادانی است. آنجا که پردههای تیرهی این جهان فرو خواهند ریخت و ساحل سپید ماورا، پاسخ تلاشهایمان خواهند بود.
صفا کامدیده
دقیقا. حرف دل منو زدین. پرواز به جهانی دیگر. جهان خیال و رویا.